روزی حکیمی به شاگردانش گفت: فردا هر کدام یک کیسه بیاورید و در آن به
تعداد آدمهایی که دوستشان ندارید و از آنها بدتان می آید پیاز قرار دهید
روز بعد همه همین کار را انجام دادند و حکیم گفت: هر جا که میروید این کیسه
را با خود حمل کنید, شاگردان بعد از چند روز خسته شدند و به حکیم شکایت
بردند که:
پیاز ها گندیده و بوی تعفن گرفته است و ما را اذیت میکند,
حکیم پاسخ زیبایی داد: این شبیه وضعیتی است که شما کینه ی دیگران را در دل
نگه دارید, این کینه قلب و دل شما را فاسد می کند و بیشتر از همه خودتان را
اذیت خواهد کرد, پس ببخشید و بگذرید تا آزار نبینید.
بابا داشت روزنامه میخوند بچه گفت: بابا بیا بازی!
بابا که حوصله بازی نداشت ی تیکه از روزنامه رو ک نقشه دنیا بود رو تیکه تیکه کرد وگفت فرض کن این پازله...! درستش کن!
چند دقیقه بعد بچه درستش کرد!!
بابا، باتعجب پرسید: توکه نقشه دنیا رو بلد نیستی چطور درستش کردی؟!
بچه گفت: ادمای پشت روزنامه رو درست کردم …دنیا خودش درست شد...!!
آدمای دنیا که درست بشن...
دنیا هم درست میشه ...
آرامش را باید
در وجود خودمان جست و جو کنیم
نه اینکه منتظر باشیم
دیگران برایمان به ارمغان بیاورند
.
.
شعاع مهربانیت را روز به روز بیشتر کن
آنقدر که روزی بتوانی همه را در آن جا دهی
آن وقت تا آسمان ها فاصله ای نیست